کد مطلب:129977 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:137

تربت حسین نزد ام سلمه
طبرانی به نقل از انس بن مالك گوید: «فرشته ای از پروردگار عزوجل اجازه خواست كه پیامبر (ص) را زیارت كند؛ و حق تعالی اجازه داد. پس آمد. در حالی كه حضرت در


خانه ی ام سلمه بود. رسول خدا (ص) فرمود: ای ام سلمه! در را نگهدار كه هیچ كس بر ما وارد نشود. در همین حال كه آنها بر در خانه بودند، حیسن آمد و در را باز كرد. آنگاه بر پشت پیامبر (ص) می پرید و حضرت او را نوازش می كرد و می بوسید. فرشته گفت: ای محمد! آیا دوستش می داری؟ فرمود: بلی. (گفت): بدان كه امت تو او را خواهند كشت و اگر بخواهی خاك آن جایی را كه در آن كشته می شود، به شما نشان می دهم. پس دست دراز كرد و برای آن حضرت خاكی سرخ رنگ آورد. ام سلمه آن را گرفت و در جامه اش قرار داد. ثابت گفت: ما می گفتیم: آن (خاك) كربلا است». [1] .

طبرانی از شقیق بن سلمه از ام سلمه نقل می كند كه گفت: «حسن و حسین - رضی الله عنهما - در خانه ی من در حضور رسول خدا (ص) بازی می كردند. آن گاه جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد! امت تو پس از تو این پسرت را می كشند - و با دست به حسین (ع) اشاره كرد - پس رسول خدا (ص) گریست و او را به سینه چسباند. فرمود: «این خاك نزد تو امانت است». رسول خدا (ص) آن را بویید و گفت: «وای، اندوه و گرفتاری».

گوید: رسول خدا (ص) فرمود: ای ام سلمه! هرگاه این خاك به خون تبدیل شد، بدان كه پسرم كشته شده است. گوید: ام سلمه آن را درون شیشه ای نهاد و همه روزه به آن نگاه می كرد و می گفت: آن روزی كه تو به خون تبدیل گردی، روزی است بس بزرگ». [2] .

شیخ مفید گوید: با اسنادی دیگر از ام سلمه نقل شده است كه گفت: «شبی رسول خدا (ص) از نزد ما بیرون رفت و مدت زیادی از ما پنهان بود. سپس ژولیده و غبارآلود آمد و


دستش فشرده بود. گفتم: ای رسول خدا (ص)، چرا شما را ژولیده و غبارآلود می بینم؟ فرمود: هم اینك مرا بهع زمینی به نام عراق موسوم به كربلا بردند. در آنجا قتلگاه فرزندم حسین (ع) و گروهی از فرزندان و اهل بیتم را به من نشان دادند. من پیوسته خون هایشان را جمع می كنم و اكنون در دست من است؛ و دستش را برایم باز كرد و فرمود: بگیر و آن را نگهدار. من آن را گرفتم؛ و خاكی سرخ مانند بود. سپس آن را درون شیشه ای نهادم و در آن را بستم و آن را داشتم. چون حسین (ع) از مكه رهسپار عراق شد هر شب و روز آن شیشه را بیرون می آوردم و می بوییدم و به آن نگاه می كردم. سپس برای مصایبش می گریستم. چون روز دهم محرم فرارسید - و آن روزی است كه حسین (ع) در آن كشته شد - در آغاز روز آن را بیرون آوردم، مانند اولش بود. سپس در آخر روز به سوی آن بازگشتم و آن را خونی تازه دیدم. سپس در خانه ام دم فروبستم و گریستم و خشم خویش را فروخوردم؛ از بیم آنكه مبادا دشمنانش در مدینه بشنوند و فوری بدگویی كنند. من پیوسته آن وقت را در نظر داشتم تا آنكه پیك آمد و خبر شهادت او را داد و آنچه دیده بودم تحقق یافت». [3] .

ابن اثیر گوید: «نقل شده است كه پیامبر (ص) خاكی را كه جبرئیل از تربت حسین (ع) برایش آورده بود به ام سلمه داد. سپس پیامبر (ص) به ام سلمه فرمود: هنگامی كه این خاك تبدیل به خون شد، حسین كشته شده است. ام سلمه آن خاك را درون شیشه ای نزد خود نگاه داشت. هنگامی كه حسین كشته شد خاك تبدیل به خون گردید؛ و او مردم را نیز از قتل او آگاه ساخت». [4] .

طبری گوید: روزی كه حسین (ع) در كربلا كشته شد، ام سلمه در مدینه شیشه ای بیرون آورد كه در آن خون بود؛ و گفت: به خدا سوگند كه حسین كشته شد. گفتند: از كجا دانستی؟ گفت: رسول خدا (ص) مقداری از تربتش را به من داد و گفت: هرگاه


كه تبدیل به خون شد، بدان كه فزرندم كشته شده است؛ و ماجرا همان طور كه او گفت بود». [5] .

خوارزمی نوشته است كه رسول خدا (ص) آن مشت خاكی را كه فرشته - از تربت حسین (ع) - آورد، گرفت و آن را می بویید و می گریست و در حال گریه می گفت: پروردگارا! در قاتل فرزندم مباركی قرار مده و او را به آتش جهنم وارد كن. سپس آن خاك را به ام سلمه داد و به او خبر داد كه حسین (ع) در ساحل فرات كشته می شود؛ و فرمود: ای ام سلمه! این خاك را نزد خود نگهدار و هرگاه كه به خون تازه تبدیل شد، در آن هنگام فرزندم حسین كشته می شود». [6] .

حتی از برخی نقل ها چنین استفاده می شود كه ام سلمه دو شیشه از تربت حسین (ع) را نگهداری می كرد. یكی از آنها را رسول خدا (ص) به وی داده بود و دیگری را از دست حسین (ع) گرفته بود.

فقیه محدث، قطب راوندی نقل كرده است كه چون حسین (ع) آهنگ عراق كرد، ام سلمه به وی گفت: به سوی عراق مرو؛ كه من از رسول خدا (ص) شنیدم كه می فرمود: «فرزندم حسین در سرزمین عراق كشته می شود» و نزد من شیشه ی خاكی است كه به من داده است. فرمود: به خدا سوگند كه من هم به همین ترتیب كشته می شوم؛ و اگر به عراق هم نروم، مرا می كشند. اگر دوست داری آرامگاه و قتلگاه یارانم را به شما نشان می دهم. آن گاه دستش را به صورت ام سلمه كشید. پس خداوند چشمانش را چنان باز كرد كه همه ی آنها را به او نشان داد؛ و مقداری از خاك آنجا را نیز برداشت و در شیشه ی دیگری به او داد و فرمود: چون این دو شیشه به خون تبدیل شدند، بدان كه من كشته شده ام. ام سلمه گفت: چون روز عاشورا فرارسید، بعد از ظهر به آن دو شیشه نگاه كردم و دیدم كه پر از خون گشته اند. پس (ام سلمه) فریاد زد؛ و در آن روز هر سنگ و كلوخی كه برمی داشتند، زیرش خون تازه دیده می شد». [7] .


از روایتی كه فقیه، ابن حمزه، به طور مرسل از امام باقر (ع) نقل می كند - بعد از ذكر آنچه به مضمون نقل راوندی نزدیك است - چنین برمی آید كه او (ام سلمه) خاكی را كه حسین (ع) به او داد با آنچه نزد خودش بود مخلوط كرد. [8] .


[1] المعجم الكبير، ج 3، ص 112، ح 2813؛ مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 242؛ دلائل النبوة، ج 6، ص 469؛ الخصائص الكبري، ج 2، ص 125. به نقل از بيهقي و ابونعيم؛ ذخائر العقبي، ص 146، آن گاه گويد: بغوي در معجم خويش و ابوحاتم در صحيح خود آن را نقل كرده اند؛ الصواعق المحرقة، ص 292؛ تهذيب الكمال، ج 6، ص 408؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 190، 187؛ كنزالعمال، ج 13، ص 657، ح 37669 و ديگران.

[2] المعجم الكبير، ج 3، ص 114، ح 2813؛ كفاية الطالب، ص 426؛ تهذيب الكمال، ج 6، ص 480؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 189؛ تهذيب التهذيب، ج 2، ص 346؛ الصواعق المحرقة، ص 292؛ ذخائر العقبي، ص 146؛ الخصائص الكبري، ج 2، ص 125؛ طرح الترتيب، ج 1، ص 41، طبق احقاق الحق، ج 11، ص 347.

[3] الارشاد، ج 2، ص 130 و به نقل از آن بحارالانوار، ج 44، ص 239، ح 31؛ اعلام الوري، ص 217؛ روضة الواعظين، ج 1، ص 193؛ نيز ر. ك: الصواعق المحرقة، ص 292؛ نظم درر السمطين، ص 215.

[4] الكامل في التاريخ، ج 4، ص 93.

[5] دلائل الامامة، ص 180.

[6] مقتل خوارزمي، ج 1، ص 162؛ تسلية المجالس، ج 2، ص 112.

[7] الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 253، ح 7، به نقل از آن بحارالانوار، ج 45، ص 89، ح 27؛ العوالم، ج 17، ص 157، ح 7.

[8] الثاقب في المناقب، ص 331، فصل 5، ح 272؛ نيز ر. ك: الهداية، ص 202؛ عيون المعجزات، ص 69، با اختلاف.